جدول جو
جدول جو

معنی باب کوشک - جستجوی لغت در جدول جو

باب کوشک
(بِ)
محلۀ بزرگیست در اصفهان. مؤلف گوید: این محله هم اکنون آباد و اهل اصفهان آنرا در کوشک گویند. (مرآت البلدان ج 1). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
محله ای است در مرکز شهر اسپاهان. (یادداشت مرحوم دهخدا). سر در بزرگی در شهر اصفهان که یگانه باقیماندۀ زاویه ای بوده است که در زمان سلطنت رستم بیگ ترکمان (897- 902 هجری قمری) ساخته شده و دارای تزیینات و کتیبۀ کاشی معرق مورخ 902 هجری قمری بنام اوست. برای جلوگیری از انهدام آن به کنار باغ چهل ستون منتقل شده است. (از دائره المعارف فارسی). رجوع به اصفهان در همین لغت نامه شود، نام محله ای به شمال شهر قزوین
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان سرشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی شمال باختری ساردوئیه، 9هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه، سکنه یک خانوار، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
تصحیفی است از باب کوشک که محلۀ بزرگیست باصفهان. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ)
رودی است در جنوب اربل مؤلف تاریخ کرد گوید: در شمال در دامنۀ سلسلۀ زاگروس اوربیلوم (اربیل کنونی) بود در جنوب اربیل دولت شیموروم (آلتون کوپری فعلی) نزدیک زاب کوچک قرار داشت. در جنوب آن ناحیه هارش بود که فعلاً در جای کرسی آن قریه ای است بنام تورخرماتلی. در کوهستان شرق کرکوک ولایت کیماش مجدداً طغیان کرد. بقایای طایفۀ لولوبی نیز مجتمع شده در گنهر شورش کردند. (تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 22). و رجوع به زاب صغیر و زاب بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آنرا باب الیهودیه نامند. یکی از چهار دروازۀ جی (اصفهان) که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است. رجوع به باب الیهودیه و محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان در 45هزارگزی شمال زرند و 10هزارگزی خاور راه فرعی راور به زرند. کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 200 تن. آب از قنات و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
یکی از دروازه های شهر شوشتر. (ابن اثیر ج 7 ص 128)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به باب کوشک که محلۀ بزرگیست باصفهان. (الانساب سمعانی). رجوع به باب کوشک شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
احمد بن ابراهیم بابکوشکی. متوفی بسال 278 هجری قمری (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
مع الجهد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
Diligently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
diligemment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
בחריצות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
محنت سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
পরিশ্রমীভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
kwa bidii
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
özenle
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
부지런히
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
勤勉に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
ขยันขันแข็ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
परिश्रमपूर्वक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
dengan tekun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
ijverig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
diligentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
diligentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
勤奋地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
pilnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
старанно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
fleißig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
прилежно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با کوشش
تصویر با کوشش
diligentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی